تفاوت میان نسخههای «تاریخ معاصر ایران با سدای آریامهر شاهنشاه ایران درباه مجلس موسسان خیانتهای مصدق و رستاخیز ملت ایران ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ - بخش دوم»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (added Category:روز رستاخیز ملت ایران using HotCat) |
|||
خط ۸: | خط ۸: | ||
}} | }} | ||
− | [[پرونده:MohammadRezaShahPahlavi6Bahman1343Section2. | + | [[پرونده:MohammadRezaShahPahlavi6Bahman1343Section2.mp4|thumb|left|280px|تاریخ معاصر ایران با سدای آریامهر شاهنشاه ایران درباره مجلس موسسان خیانتهای مصدق و رستاخیز ملت ایران ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ بخش دوم]] |
'''تاریخ معاصر ایران با سدای اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در سالروز انقلاب شاه و مردم ۶ بهمن ۱۳۴۳ را میشنویم. در بخش دوم این پیام به ملت ایران، شاهنشاه برای همه ایرانیان سخنان رسایی درباره برگزاری مجلس موسسان، خیانتهای محمد مصدق به کشور و ملت ایران و رستاخیز ملت ایران در روز ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ ایراد فرمودند.''' | '''تاریخ معاصر ایران با سدای اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در سالروز انقلاب شاه و مردم ۶ بهمن ۱۳۴۳ را میشنویم. در بخش دوم این پیام به ملت ایران، شاهنشاه برای همه ایرانیان سخنان رسایی درباره برگزاری مجلس موسسان، خیانتهای محمد مصدق به کشور و ملت ایران و رستاخیز ملت ایران در روز ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ ایراد فرمودند.''' | ||
نسخهٔ کنونی تا ۸ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۳۲
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ | درگاه اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر | سدای آریامهر درباره ترور منصور و اشغال ایران در جنگ جهانی دوم |
تاریخ معاصر ایران با سدای اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در سالروز انقلاب شاه و مردم ۶ بهمن ۱۳۴۳ را میشنویم. در بخش دوم این پیام به ملت ایران، شاهنشاه برای همه ایرانیان سخنان رسایی درباره برگزاری مجلس موسسان، خیانتهای محمد مصدق به کشور و ملت ایران و رستاخیز ملت ایران در روز ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ ایراد فرمودند.
- ... موقعیت موقعیت جدیدی بود. دومرتبه احساسات ملی در ایران پیدا شده بود. فرد فرد این مملکت از پیر و جوان، غنی و فقیر با وجودی که اختلافات طبقاتی بسیاری در آن موقع وجود داشت با اتحاد کامل دور پرچم، پرچمی که به دست من بود جمع شده بودند.
- بهترین فرصت بود برای اینکه در ایران اصلاحات بشود، ولی وسیله کار چه بود؟ من که همیشه به قوانین، بخصوص به قانون اساسی ایران احترام میگذاشتم، خود را در مقابل وضعی میدیدم که عملا در آن روزی که قانون اساسی ایران نوشته شده بود، قرارمیگرفتم. قانون اساسی ایران موقعی که نوشته شد از قانون اساسی بلژیک اقتباس شده بود، ولی در یک مورد بخصوص که آن اختیار پادشاه بود روی اصل اینکه قانون علیه محمد علیشاه نوشته شده بود بکلی اختیارات سلطنت ایران را مسخ کرده بودند، و یک مجلس کاملاً مختار و غیرمسئولی وجود داشت که امکان انحلال آن نبود، یعنی مجلسها در زمان دورههای اجلاسیهاشان، دولتهایی را که بکلی در تحت اختیار آنها بود وا میداشتند که دومرتبه خود آنها را انتخاب کنند. وزارتخانهها فقط یک کارگزینی شده بود برای وکلای مجلس، که تمام کارمندان ادارات را به میل آنها به حوزههای انتخابی آنها بفرستند و هر کدام تقریباً یک دستگاه خودمختاری در منطقه خودشان ایجاد میکردند، یعنی مجلس دولت میآورد، دولت میبُرد و در زمان خودش انتخابات را انجام میداد. از آن موقعیت فوقالعاده نتوانستیم استفاده بکنیم روی اصل مراعات و احترام به قوانین مملکت. فکر کردم که چه باید کرد؟ فکر کردم که تنها راه حل این است که در قانون اساسی ایران و اختیارات پادشاه ایران که اگر روی اصل تاریخی این مملکت و سنن ملی این مملکت می رفتیم میبایستی خاص خودش باشد ولی روی رعایت جوانب و به اصطلاح برای داشتن یک دموکراسی خیلی پیشرفته، گفتیم که همان قدر کافی است که اختیارات سلطنتی اینجا مطابق اختیارات حکومتهای سلطنتی ممالک اروپایی باشد. به این جهت به فکر تأسیس مجلس مؤسسان افتادیم که به این نواقص رسیدگی کند و آنچه که لازمه یک مملکت دمکراتیک و منظمی باشد انجام دهد. این خبر شاید هنوز برای کسانی که یا میل نداشتند که دومرتبه در مملکت حکومت مرکزی قوی ایجاد بشود یا احیاناً می ترسیدند که اگر حکومت مرکزی قوی ایجاد بشود احیانا این حکومت مرکزی در تحت نفوذ بعضی سیاستها قرار بگیرد، مسلماً با این نظر موافق نبودند. میگفتند که بهتر است ایران یک حالت برزخی داشته باشد، طوری باشد که اگر در یک گوشهاش اتفاقی بیفتد، بشود به وسایلی در گوشه دیگر برای حفظ منافع خود ترتیباتی بدهند. یعنی اگر احیانا در آذربایجان اتفاقی بیافتد در جنوب ایران هم می شود ترتیبی داد که منافع حیاتی آنها محفوظ بماند. به هر صورت در پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ همانطور که اطلاع دارید سوءقصدی نسبت به جان خود من نیز شد. خداوند نخواست که من به خدمت به این مملکت ادامه ندهم. آن سوءقصد چنان محیطی فراهم کرد که ما توانستیم احتیاجاتی که از لحاظ قانون اساسی برای سر و صورت دادن به یک حکومت قانونی و دمکراتیک در این مملکت لازم بود به دست بیاوریم، ولی فکر میکنم که هنوز وسایل از لحاظ درک سیاستهای خارجی برای دیدن یک ایران مستقل و سر پا ایستاده فراهم نبود. چرا؟ برای اتفاقاتی که بعدا اتفاق افتاد، خیلی کم بعد از این جریان موضوع نفت پیشآمد کرد. چه احساسات ایران، چه احساسات خیلی از ملل دنیا بعد از جنگ بینالمللی دوم بر اساس وطنپرستی شدید، در واقع یک تب بحرانی وطنپرستی در مقابل عکسالعمل شاید خفّتها و ذلتهایی بود که در زمان جنگ دیده بودند پیدا شده بود. چطور میشد هم مستقیماً با تب وطنپرستانه ملت ایران مقابله نکرد و هم آن احساسات را به جایی برسانند که در واقع ملت حالت یأس و پشیمانی و یا احیاناً تنبهی پیدا کند؟ سیاستهای خارجی همیشه چندین به اصطلاح مهره دارند، می خواهم بگویم که داشتند چون دیگر در مملکت ما به خواست خداوند این وضع موجود نیست. اصطلاحی است معروف موضوع نعل وارونه، یعنی به افراد تربیت شده خودی یاد بدهند که از هر کسی تندتر بدود و از هر کسی بلندتر و بالاتر فریادهای وطن پرستانه بزند که به وسیله آن افراد، اجتماع و سیاسی لشگر را هدایت و اداره و البته اغوا بکنند.
- ملت ایران خود را در مورد نفت جنوب (آن موقع به این اسم شناخته میشد) مغبون میدانست، و به صحیح مغبون میدانست. صحبت از مذاکره برای تجدید نظر در آن قرارداد بود. به قدری مذاکرات هم طولانی و هم غیرکافی بود که مسلماً آن نتایجی که کمپانی نفت در آن موقع حاضر به امتیاز دادن بود برای ایران قابل قبول نبود. شاید روزهای آخر متوجه شده بودند که امتیاز لازم را به ایران بدهند، ولی به هر صورت دیر شده بود، چون رییس حکومت وقت در آن موقع سپهبد رزمآرا قبل از اینکه بتواند نتایج مکفی بگیرد از بین رفت. عکسالعمل چه بود؟ تمام وسایل کار فراهم شده بود، که کسی که چند سال پیش از آن شاید در ۱۳۲۳ بود موقعی که انتخابات ایران در جریان بود و من میدیدم که چطور هر روز نماینده سفارت انگلستان صبحها پیش نخستوزیر وقت میرفت و لیست وکلا را میداد و بعد از ظهر آن روز نیز احیاناً کاردار سفارت روس با لیست دیگری پیش نخستوزیر وقت میرفت، به همان شخصی که در ۱۳۳۰ با تمان همان هیاهوهای ملی و وطنی و احساساتی سر کار آمد [محمد مصدق] در ۱۳۲۳ پیشنهاد کردم که آیا حاضر هستی که نخستوزیری ایران را قبول بکنی، و ما این شعبده بازی و این افتضاح انتخاباتی را بهم بزنیم و از نو یک انتخابات ملی ایرانی شروع بکنیم؟ گفت بلی، ولی به دو شرط، گفتم به چه شرایطی؟ گفت شرط اول این است که انگلیسها با این کار موافقت بکنند. تعجب کردم. من که به حکومت پدرم آشنا بودم و بعد خودم را میشناختم، نمیتوانستم بفهمم که معنی این حرف چیست؟ تردید کردم که چه تأثیری دارد این کار؟ گفت شما نمیدانید تا آنها چیزی نخواهند در این مملکت ممکن نیست آن کار پیش برود. گفتم من نمیتوانم خودم را به این امر راضی بکنم که از یک خارجی یک همچنین کسب تکلیفی بکنم. گفت غیر از این امکان ندارد. برای اینکه از هدف خودم منصرف و منحرف نشوم گفتم تنها برای من امکان دارد که به عنوان مملکتی که در خاک ما قوا دارد هم از انگلیسها و هم البته از روسها این سئوال بشود که در این صورت عکسالعمل شما چه خواهد بود؟ در آن زمان عکسالعمل انگلیسها منفی بود و گفتند که این کار خطرناک است و مصلحت نیست، ولی از شما پوشیده نماند که جواب روسها در ان موقع موافق بود و میگفتند که ما با این عمل مخالفتی نداریم. البته قبلاً باید بگویم که شرط دوم چه بود.
- شرط دوم این بود که من چهار نفر از افسران گارد خودم را به عنوان محافظ در اختیار آن شخص [مصدق] بگذارم که از جان ایشان حفاظت بکنند. بعد از ۲۴ ساعت که این جواب را به آن شخص دادم گفت پس دیگر خواهش میکنم که این موضوع را فراموش بفرمایید. چطور شد که یک همچنین شخصی با این طرز فکر و نظر یک مرتبه لیدر ملی ایران بشود؟ کسی که در واقعه آذربایجان هم در خانه خود پنهان بود. ولی چون چه من و چه فرد فردِ ایرانی غیر از همین خواست که ایفای حقوق ایران از نفت جنوب چیز دیگری نمیتوانست باشد، با تمام قوا و از صمیم قلب به این شخص و سیاست آن روز که ملی شدن نفت ایران بود کمک کردم. نه فقط قانون را بلافاصله امضاء کردم، حتی موقعی که تهدیداتی برای ایران بود و صحبت از احیاناً پیاده شدن قوای خارجی به مناطق جنوب ایران بود، به سفیر مملکت مربوطه گفتم که بدانید در برابر صفوف ایران با من برخورد خواهید کرد و با شما خواهم جنگید. بعد فهمیدیم که نمیبایستی این سیاست منجر به عقد قراردادی بشود، برای اینکه یا سایرین به همین هوس نیفتند یا ایران طوری تنبیه بشود که بعد ناچار به قبول کردن شرایطی بشود.
- دو سال آن نوع حکومت ادامه داشت. روی همان زمینه فریاد بر ضد خارجی و به حرف برگزار کردن هر روز عمر این مملکت. البته میشود گفت ایران وسیله توزیع نفت در دنیا نداشت. بازار نداشت، نفتکش نداشت، حتی حکومت وقت حاضر شده بود که نفت ایران را پیت پیت با ۵۰ درصد تخفیف بفروشد و قادر به فروش آن هم نشد. ولی احیاناً غیر از این تجربه و شکست در امری که هیچگونه وسایلی فراهم نبود کارهای دیگری در مملکت میشد کرد، یک اصلاحاتی اقلا، من قبل از آن شروع کرده بودم به تقسیم املاک شخصی خودم. اگر همان موقع اصلاحات ارضی در این مملکت شروع میشد، میتوانست یک انگیزهای برای پیش بردن ملت ایران و جامعه ایران باشد، ولی همان اصلاحات ارضی محدود من نیز متوقف گردید، برای اینکه یک کار مثبت نشود یک قدم در راه تولید بیشتر و یا در راه صنعتی کردن مملکت برداشته نشد.
- حالا بگذریم از اینکه راههای موجود خراب میشد، پلهای موجود خراب میشد، دور نمی روم که بگویم پلهای کدام راههای کشور، در تجریش در آن موقع یک پلی بود که فرورفتگی پیدا کرده بود، آن را هم قادر به تعمیر نبودند. معروف است که در بیمارستانهای ایران حتی شاید تنظیف و پنبه و مرکورکروم، یا پیدا نمیشد یا خیلی کم موجود بود. وضع داشت البته خطرناک میشد. اضافه بر شکست فنی و اقتصادی آن سیاست، وضع دیگری در مملکت داشت پیدا میشد، موقعی که آن حکومت خواست آخرین وسیله کنترل رییس مملکت در سرنوشت مملکت را از دست او بگیرد و به اصطلاح کنترل قوای مسلح مملکت را در اختیار خود بگیرد، آمار نشان میدهد، تمام مدارک و اسنادی که بعد به دست ما افتاد نشان میدهد که در ۱۳۳۱ با وجود تمام مدت زمان جنگ و اشغال خارجی و فعالیت ستونهای پنجم یعنی در این زمینه فعالیت کمونیستها، در تمام ارتش ایران فقط ۱۰۰ نفر وارد تشکیلات حزب منحله توده شده بودند، ولی در فاصله ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲ این تعداد به ۶۴۰ نفر رسیده بود.
- پس اضافه بر خطراتی که از لحاظ اقتصادی برای مملکت پیدا شده بود، اگر خاطرتان باشد دلار در آن موقع از شاید ۷۰ ریالی که قبل از آن بود، رسیده بود به ۱۴۰ ریال . روی خرابی راهها روی نبودن وسایط نقلیه اصلاً در مملکت دیگر فعالیتی وجود نداشت، ولی خطر این بود که اصلا حکومت و سرنوشت مملکت بیافتند به دست این افراد حزب منحله توده، که بعد مطابق مدارکی که پیداکرده بودیم، گفته بودند با تجهیزاتی که در قوای انتظامی و در سایر جاها داشتند اگر بیست و هشتم مرداد پیش نمیآمد دو هفته بعد از آن حکومت را در دست میگرفتند. آن بساط دیگر برای همه روشن شده بود. تا موقع طرح شکایت ایران در دیوان لاهه تمام مردم منجمله شاید خود من بیش از همه، در حمایت از آن سیاست کوشا بودیم، ولی بعد از آن حقایق دیگر برای همه روشن میشد، تا روزی که مرا وادار کردند به اینکه از مملکت برای مدتی خارج شوم، برای احیانا ممانعت از خونریزی و یا اینکه خود ملت ایران کاملاً پی به مقاصد ببرد. در زمانی که این مخاطرات بود و این رخنه و نفوذ در قوای مسلح ایران پیداشده بود که حتی چند افسر تودهای در خود گارد شاهنشاهی پیدا شده بودند، در همان زمان امریهای صادر شده بود که چهار تانک محافظ محل شاهنشاهی ایران به واحد خود برگردد، در صورتی که مقر نخستوزیری به صورت دژ نظامی با وجود تانکهای متعددی مسلح شده بود. ملت ایران قیام کرد و ملت ایران حاضر نشد که استقلال دو هزار و پانصد ساله خود را بدون مقاومت از دست بدهد. باز به خواست خداوند اوضاع دگرگون شد و مسئولیت به دست افرادی افتاد که قلب و روحشان برای مملکت میتپید. دوره ترمیم خرابیها مدتی طول کشید. در آن موقع روی بهمریختگی وضع اقتصادی مملکت چارهای جز عقد قرارداد نفت با یک کنسرسیوم بینالمللی در سال ۱۳۳۳ نبود و البته شاید در آن موقع نیز خیلی بهتر از آن نیز نمیشد قراردادی را امضاء کرد. بتدریج که خرابیها ترمیم میشد ما هم به خودمان اعتمادی پیدا میکردیم و فکر میکردیم که روز بروز در گرفتن تصمیم مسلماً مختارتر هستیم و هر چه که به نفع ما هست میتوانیم انجام بدهیم. تا کار رسید به امضای اولین قرارداد نفتی بر اساس ۷۵-۲۵ با یک شرکت ایتالیایی. در آن موقع به ما گفتند که تند میروید و شاید پانزده سال زودتر از زمانه قدم بر میدارید. بعضیها گفتند با سلاطین نفت در نیفتید، خطرناک است. ولی ما نمیتوانستیم از سرنوشت خودمان دور بشویم. میبایستی نشان بدهیم که یک مملکت مستقلی چطور میتواند کار کند. عقد قرارداد سال ۱۹۵۷ میلادی که اساس قراردادهای نفتی را بهم میزد بدون عکسالعمل نبود.
۴۴٫۳۶
نیز نگاه کنید به
- تاریخ معاصر ایران با سدای اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر درباره ترور حسنعلی منصور و اشغال ایران در جنگ جهانی دوم - بخش ۱ - شنیداری
- تاریخ معاصر ایران با سدای آریامهر شاهنشاه ایران درباره رای مردم به انقلاب سپید، نفت و گاز و صنایع ایران ثروت ملت ایران ۶ بهمن ۱۳۴۳ - بخش سوم - شنیداری
- سخنان تاریخی محمدرضا شاه پهلوی به ملت ایران در ترور منصور، اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، خیانتهای محمد مصدق و انقلاب شاه و مردم ۶ بهمن ۱۳۴۳ - شنیداری
- درگاه روز رستاخیز ملی
- روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲
- محاکمه محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ۱۲ آبان تا ۱ دی ماه ۱۳۳۲
- نامه ابوالحسن حائریزاده به دبیرکل سازمان ملل متحد ۱۷ مرداد ۱۳۳۲
- حکومت چهار روزه محمد مصدق ۲۵ تا ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲
- کیفرخواست دادستان علیه محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ۹ مهر ماه ۱۳۳۲
- مصاحبه سرلشکر دادستان فرماندار نظامی تهران با رسانههای همگانی درباره همدستی حزب توده با مصدق و دولتش دوشنبه ۱۱ آبان ماه ۱۳۳۲
- آتش زدن سینما رکس آبادان ۲۸ امرداد ۱۳۵۷
- حزب توده
- جبهه ملی
- مجلس شورای ملی مذاکرات دوره قانونگذاری هفدهم
- نهضت آزادی ایران