مثنوی معنوی/تملق کردن دیوانه جالینوس را و ترسیدن جالینوس
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر دوم مثنوی (تملق کردن دیوانه جالینوس را و ترسیدن جالینوس) از مولوی |
' |
گفت جالینوس با اصحاب خود | مر مرا تا آن فلان دارو دهد | |
پس بدو گفت آن یکی ای ذو فنون | این دوا خواهند از بهر جنون | |
دور از عقل تو این دیگر مگو | گفت در من کرد یک دیوانه رو | |
ساعتی در روی من خوش بنگرید | چشمکم زد آستین من درید | |
گرنه جنسیت بدی در من ازو | کی رخ آوردی به من آن زشترو | |
گر ندیدی جنس خود کی آمدی | کی بغیر جنس خود را بر زدی | |
چون دو کس بر هم زند بیهیچ شک | در میانشان هست قدر مشترک | |
کی پرد مرغی مگر با جنس خود | صحبت ناجنس گورست و لحد |