مثنوی معنوی/ترسیدن کودک از آن شخص صاحب جثه و گفتن آن شخص کی ای کودک مترس کی من نامردم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر دوم مثنوی (ترسیدن کودک از آن شخص صاحب جثه و گفتن آن شخص کی ای کودک مترس کی من نامردم) از مولوی |
' |
کنک زفتی کودکی را یافت فرد | زرد شد کودک ز بیم قصد مرد | |
گفت ایمن باش ای زیبای من | که تو خواهی بود بر بالای من | |
من اگر هولم مخنث دان مرا | همچو اشتر بر نشین میران مرا | |
صورت مردان و معنی این چنین | از برون آدم درون دیو لعین | |
آن دهل را مانی ای زفت چو عاد | که برو آن شاخ را میکوفت باد | |
روبهی اشکار خود را باد داد | بهر طبلی همچو خیک پر ز باد | |
چون ندید اندر دهل او فربهی | گفت خوکی به ازین خیک تهی | |
روبهان ترسند ز آواز دهل | عاقلش چندان زند که لا تقل |