عطار (غزلیات)/گر سیر نشد تو را دل از ما
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (گر سیر نشد تو را دل از ما) از عطار |
' |
گر سیر نشد تو را دل از ما | یک لحظه مباش غافل از ما | |
در آتش دل بسر همی گرد | مانندهی مرغ بسمل از ما | |
تر میگردان به خون دیده | هر روز هزار منزل از ما | |
چون ابر بهاری میگری زار | تا خاک ز خون کنی گل از ما | |
آخر به چه میل همچو خامان | که گاه بگیردت دل از ما | |
یا در غم ما تمام پیوند | یا رشتهی عشق بگسل از ما | |
مگریز ز ما اگرچه نامد | جز رنج و بلات حاصل از ما | |
کز هر رنجی گشاده گردد | صد گنج طلسم مشکل از ما | |
عطار در این مقام چون است | دیوانهی عشق و عاقل از ما |