عطار (غزلیات)/گرچه ز تو هر روزم صد فتنه دگر خیزد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (گرچه ز تو هر روزم صد فتنه دگر خیزد) از عطار |
' |
گرچه ز تو هر روزم صد فتنه دگر خیزد | در عشق تو هر ساعت دل شیفتهتر خیزد | |
لعلت که شکر دارد حقا که یقینم من | گر در همه خوزستان زین شیوه شکر خیزد | |
هرگه که چو چوگانی زلف تو به پای افتد | دل در خم زلف تو چون گوی به سر خیزد | |
گفتی به بر سیمین زر از تو برانگیزم | آخر ز چو من مفلس دانی که چه زر خیزد | |
قلبی است مرا در بر رویی است مرا چون زر | این قلب که برگیرد زان وجه چه برخیزد | |
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم | آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد | |
گفتی چو منی بگزین تا من برهم از تو | آری چو تو بگزینم، گر چون تو دگر خیزد | |
بیچاره دلم بی کس کز شوق رخت هر شب | بر خاک درت افتد در خون جگر خیزد | |
چو خاک توام آخر خونم به چه میریزی | از خون چو من خاکی چه خیزد اگر خیزد | |
عطار اگر روزی رخ تازه بود بی تو | آن تازگی رویش از دیدهیتر خیزد |