عطار (غزلیات)/کجایی ساقیا می ده مدامم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (کجایی ساقیا می ده مدامم) از عطار |
' |
کجایی ساقیا می ده مدامم | که من از جان غلامت را غلامم | |
میم در ده تهی دستم چه داری | که از خون جگر پر گشت جامم | |
چه میخواهی ز جانم ای سمن بر | که من بی روی تو خسته روانم | |
چو بر جانم زدی شمشیر عشقت | تمامم کن که رندی ناتمامم | |
گهم زاهد همی خوانند و گه رند | من مسکین ندانم تا کدامم | |
ز ننگ من نگوید نام من کس | چو من مردم چه مرد ننگ و نامم | |
ز من چو شمع تا یک ذره باقی است | نخواهد بود جز آتش مقامم | |
مرا جز سوختن کاری دگر نیست | بیا تا خوش بسوزم زانکه خامم | |
دل عطار مرغی دانه چین است | دریغ افتد چنین مرغی به دامم |