عطار (غزلیات)/هر که درین دیرخانه مرد یگانه است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هر که درین دیرخانه مرد یگانه است) از عطار |
' |
هر که درین دیرخانه مرد یگانه است | تا به دم صور مست درد مغانه است | |
ور به دم صور باهش آید ازین می | نیست مبارز مخنث بن خانه است | |
بر محک دیرخانه ناسره آید | هر که گمان میبرد که شیر ژیان است | |
در بن این دیر درس عشق که گوید | آنکه ز کونین بی نشان و نشانه است | |
هر که دلی شاخ شاخ یافت چو شانه | سالک آن زلف شاخ شاخ چو شانهاست | |
بر سر جمعی که بحر تشنهی آنهاست | هرچه رود جز حدیث عشق فسانه است | |
عاشق ره را هزار گونه جنیبت | در پس و در پیش این طریق روانه است | |
عشق که اندر خزانهی دو جهان نیست | در بن صندوق سینه کنج خزانه است | |
چون رخ معشوق را نه شبه و نه مثل است | سلطنت عشق را نه سر نه کرانه است | |
چشمه و کاریز و جوی و بحر یک آب است | عاشق و معشوق و عشق هر سه بهانه است | |
ذره اگر بیعدد به راه برآید | ذره که باشد چو آفتاب عیان است | |
هر دو جهان دام و دانه است ولیکن | دیده و دل را وجود دام چو دانه است | |
تا که زبانم به نطق عشق درآمد | در دل عطار صد هزار زبانه است |