عطار (غزلیات)/هر آن نقشی که بر صحرا نهادیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هر آن نقشی که بر صحرا نهادیم) از عطار |
' |
هر آن نقشی که بر صحرا نهادیم | تو زیبا بین که ما زیبا نهادیم | |
سر مویی ز زلف خود نمودیم | جهان را در بسی غوغا نهادیم | |
چو آدم را فرستادیم بیرون | جمال خویش بر صحرا نهادیم | |
جمال ما ببین کین راز پنهان | اگر چشمت بود پیدا نهادیم | |
وگر چشمت نباشد همچنان دان | که گوهر پیش نابینا نهادیم | |
کسی ننهاد و نتواند نهادن | طلسماتی که هر دم ما نهادیم | |
مباش احوال مسمی جز یکی نیست | اگرچه این همه اسما نهادیم | |
یقین میدان که چندینی عجایب | برای یک دل دانا نهادیم | |
ز چندینی عجایب حصهی تو | اگر دانا نهای سودا نهادیم | |
مشو مغرور چندین نقش زیراک | بنای جمله بر دریا نهادیم | |
اگر موجی از آن دریا برآید | شود ناچیز هرچه اینجا نهادیم | |
اگر اینجا ز دریا برکناری | جهانی پر غمت آنجا نهادیم | |
وگر همرنگ دریا گردی امروز | تو را سلطانی فردا نهادیم | |
دل عطار را در عشق این راه | چه گویی بی سر و بی پا نهادیم |