عطار (غزلیات)/مفشان سر زلف خویش سرمست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (مفشان سر زلف خویش سرمست) از عطار |
' |
مفشان سر زلف خویش سرمست | دستی بر نه که رفتم از دست | |
دریاب مرا که طاقتم نیست | انصاف بده که جای آن هست | |
تا نرگس مست تو بدیدم | از نرگس مست تو شدم مست | |
ای ساقی ماهروی برخیز | کان آتش تیز توبه بنشست | |
در ده می کهنه ای مسلمان | کین کافر کهنه توبه بشکست | |
در بتکده رفت و دست بگشاد | زنار چهار گوشه بربست | |
دردی بستد بخورد و بفتاد | وز ننگ وجود خویشتن رست | |
عطار درو نظاره میکرد | تا زین قفس فنا برون جست |