عطار (غزلیات)/سر برهنه کردهام به سودایی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (سر برهنه کردهام به سودایی) از عطار |
' |
سر برهنه کردهام به سودایی | برخاسته دل نه عقل و نه رایی | |
با چشم پر آب پای در آتش | بر خاک نشسته باد پیمایی | |
چون گوی بمانده در خم چوگان | سرگشته شده سری و نه پایی | |
از صحبت اختران صورتبین | خورشید صفت بمانده تنهایی | |
هر روز ز تشنگی چو آتش | بی واسطه در کشیده دریایی | |
هر سودایی که بیندم گوید | زین شیوه ندیدهایم سودایی | |
گر بنشینم به نطق برخیزد | از نکتهی من به شهر غوغایی | |
چون یکجایم نشسته نگذارند | هر ساعت از آن دوم به هر جایی | |
زین واقعهای که کس نشان ندهد | عطار نه عاقلی نه شیدایی |