عطار (غزلیات)/دلی کز عشق جانان دردمند است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (دلی کز عشق جانان دردمند است) از عطار |
' |
دلی کز عشق جانان دردمند است | همو داند که قدر عشق چند است | |
دلا گر عاشقی از عشق بگذر | که تا مشغول عشقی عشق بند است | |
وگر در عشق از عشقت خبر نیست | تو را این عشق عشقی سودمند است | |
هر آن مستی که بشناسد سر از پای | ازو دعوی مستی ناپسند است | |
ز شاخ عشق برخوردار گردی | اگر عشق از بن و بیخت بکند است | |
سرافرازی مجوی و پست شو پست | که تاج پاکبازان تخته بند است | |
چو تو در غایت پستی فتادی | ز پستی در گذر کارت بلند است | |
بخند ای زاهد خشک ارنه ای سنگ | چه وقت گریه و چه جای پند است | |
نگارا روز روز ماست امروز | که در کف باده و در کام قند است | |
می و معشوق و وصل جاودان هست | کنون تدبیر ما لختی سپند است | |
یقین میدان که اینجا مذهب عشق | ورای مذهب هفتاد و اند است | |
خرابی دیدهای در هیچ گلخن | که خود را از خرابات اوفگند است | |
مرا نزدیک او بر خاک بنشان | که میل من به مشتی مستمند است | |
مرا با عاشقان مست بنشان | چه جای زاهدان پر گزند است | |
بیا گو یک نفس در حلقهی ما | کسی کز عشق در حلقش کمند است | |
حریفی نیست ای عطار امروز | وگر هست از وجود خود نژند است |