عطار (غزلیات)/دلی کز عشق جانان جان ندارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (دلی کز عشق جانان جان ندارد) از عطار |
' |
دلی کز عشق جانان جان ندارد | توان گفتن که او ایمان ندارد | |
درین میدان که یارد گشت یکدم | که کس مردی یک جولان ندارد | |
شگرفی باید از گنج دو عالم | که جان یک لحظه بیجانان ندارد | |
به آسانی منه در کوی او پای | که رهرو راه را آسان ندارد | |
چه عشق است این که خود نقصان نگیرد | چه درد است این که خود درمان ندارد | |
دلم در درد عشق او چنان است | که دل بی درد عشقش جان ندارد | |
مرو در راه او گر ناتوانی | که دور است این ره و پایان ندارد | |
اگر قوت نداری دور ازین راه | که کوی عاشقان پیشان ندارد | |
برو عطار دم درکش که جانان | همه عمرت چنین حیران ندارد |