عطار (غزلیات)/ای غذای جان مستم نام تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای غذای جان مستم نام تو) از عطار |
' |
ای غذای جان مستم نام تو | چشم عقلم روشن از انعام تو | |
عقل من دیوانه جانم مست شد | تا چشیدم جرعهای از جام تو | |
شش جهت از روی من شد همچو زر | تا بدیدم سیم هفت اندام تو | |
حلقهی زلف توام دامی نهاد | تا به حلق آویختم در دام تو | |
دشنهی چشمت اگر خونم بریخت | جان من آسوده از دشنام تو | |
گفته بودی کز توام بگرفت دل | جان بده تا خط کشم در نام تو | |
منتظر بنشستهام تا در رسد | از پی جان خواستن پیغام تو | |
وعده دادی بوسهای و تن زدی | تا شدم بی صبر و بی آرام تو | |
وام داری بوسهای و از تو من | بیشتر دل بستهام در وام تو | |
وام نگذاری و گویی بکشمت | از تقاضاهای بی هنگام تو | |
بوسه در کامت نگهدار و مده | گر بدین بر خواهد آمد کام تو | |
کی چو شمعی سوختی عطار دل | گر نبودی همچو شمعی خام تو |