سعدی (غزلیات 1)/خداوندی چنین بخشنده داریم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات 1) (خداوندی چنین بخشنده داریم) از سعدی |
' |
خداوندی چنین بخشنده داریم | که با چندین گنه امیدواریم | |
که بگشاید دری کایزد ببندد | بیا تا هم بدین درگه بزاریم | |
خدایا گر بخوانی ور برانی | جز انعامت دری دیگر نداریم | |
سرافرازیم اگر بر بنده بخشی | وگرنه از گنه سر برنیاریم | |
ز مشتی خاک ما را آفریدی | چگونه شکر این نعمت گزاریم | |
تو بخشیدی روان و عقل و ایمان | وگرنه ما همان مشتی غباریم | |
تو با ما روز و شب در خلوت و ما | شب و روزی به غفلت میگذاریم | |
نگویم خدمت آوردیم و طاعت | که از تقصیر خدمت شرمساریم | |
مباد آن روز کز درگاه لطفت | به دست ناامیدی سر بخاریم | |
خداوندا به لطفت باصلاح آر | که مسکین و پریشان روزگاریم | |
ز درویشان کوی انگار ما را | گر از خاصان حضرت برکناریم | |
ندانم دیدنش را خود صفت چیست | جز این را کز سماعش بیقراریم | |
شرابی در ازل درداد ما را | هنوز از تاب آن می در خماریم | |
چو عقل اندر نمیگنجید سعدی | بیا تا سر به شیدایی برآریم |