سعدی (غزلیات)/کس این کند که ز یار و دیار برگردد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (کس این کند که ز یار و دیار برگردد) از سعدی |
' |
کس این کند که ز یار و دیار برگردد | کند هرآینه چون روزگار برگردد | |
تنکدلی که نیارد کشید زحمت گل | ملامتش نکنند ار ز خار برگردد | |
به جنگ خصم کسی کز حیل فروماند | ضرورتست که بیچاره وار برگردد | |
به آب تیغ اجل تشنست مرغ دلم | که نیم کشته به خون چند بار برگردد | |
به زیر سنگ حوادث کسی چه چاره کند | جز این قدر که به پهلو چو مار برگردد | |
دلم نماند پس این خون چیست هر ساعت | که در دو دیده یاقوت بار برگردد | |
گر از دیار به وحشت ملول شد سعدی | گمان مبر که به معنی ز یار برگردد |