سعدی (غزلیات)/کدام چاره سگالم که با تو درگیرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (کدام چاره سگالم که با تو درگیرد) از سعدی |
' |
کدام چاره سگالم که با تو درگیرد | کجا روم که دل من دل از تو برگیرد | |
ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست | که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد | |
دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن | که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد | |
چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی | که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد | |
به خسته برگذری صحتش فرازآید | به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد | |
ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست | که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد | |
دو چشم مست تو شهری به غمزهای ببرند | کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد | |
گر از جفای تو در کنج خانه بنشینم | خیالت از در و بامم به عنف درگیرد | |
مکن که روز جمالت سر آید ار سعدی | شبی به دست دعا دامن سحر گیرد |