سعدی (غزلیات)/چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت) از سعدی |
' |
چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت | ز ابر دیده کنارم به اشک تر میگشت | |
ز شور عشق تو در کام جان خسته من | جواب تلخ تو شیرینتر از شکر میگشت | |
خوی عذار تو بر خاک تیره میافتاد | وجود مرده از آن آب جانور میگشت | |
اگر مرا به زر و سیم دسترس بودی | ز سیم سینه تو کار من چو زر میگشت | |
دل از دریچه فکرت به نفس ناطقه داد | نشان حالت زارم که زارتر میگشت | |
ز شوق روی تو اندر سر قلم سودا | فتاد و چون من سودازده به سر میگشت | |
ز خاطرم غزلی سوزناک روی نمود | که در دماغ فراغ من این قدر میگشت |