سعدی (غزلیات)/من از تو روی نپیچم گرم بیازاری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (من از تو روی نپیچم گرم بیازاری) از سعدی |
' |
من از تو روی نپیچم گرم بیازاری | که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری | |
به هر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت | حلال کردمت الا به تیغ بیزاری | |
تو در دل من از آن خوشتری و شیرینتر | که من ترش بنشینم ز تلخ گفتاری | |
اگر دعات ارادت بود و گر دشنام | بگوی از آن لب شیرین که شهد میباری | |
اگر به صید روی وحشی از تو نگریزد | که در کمند تو راحت بود گرفتاری | |
به انتظار عیادت که دوست میآید | خوشست بر دل رنجور عشق بیماری | |
گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم | به شرط آن که به دست رقیب نسپاری | |
تو میروی و مرا چشم و دل به جانب توست | ولی چه سود که جانب نگه نمیداری | |
گرت چو من غم عشقی زمانه پیش آرد | دگر غم همه عالم به هیچ نشماری | |
درازنای شب از چشم دردمندان پرس | که هر چه پیش تو سهلست سهل پنداری | |
حکایت من و مجنون به یک دگر ماند | نیافتیم و بمردیم در طلبکاری | |
بنال سعدی اگر چاره وصالت نیست | که نیست چاره بیچارگان بجز زاری |