سعدی (غزلیات)/ماه رویا روی خوب از من متاب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ماه رویا روی خوب از من متاب) از سعدی |
' |
ماه رویا روی خوب از من متاب | بی خطا کشتن چه میبینی صواب | |
دوش در خوابم در آغوش آمدی | وین نپندارم که بینم جز به خواب | |
از درون سوزناک و چشم تر | نیمهای در آتشم نیمی در آب | |
هر که بازآید ز در پندارم اوست | تشنه مسکین آب پندارد سراب | |
ناوکش را جان درویشان هدف | ناخنش را خون مسکینان خضاب | |
او سخن میگوید و دل میبرد | و او نمک میریزد و مردم کباب | |
حیف باشد بر چنان تن پیرهن | ظلم باشد بر چنان صورت نقاب | |
خوی به دامان از بناگوشش بگیر | تا بگیرد جامهات بوی گلاب | |
فتنه باشد شاهدی شمعی به دست | سرگران از خواب و سرمست از شراب | |
بامدادی تا به شب رویت مپوش | تا بپوشانی جمال آفتاب | |
سعدیا گر در برش خواهی چو چنگ | گوشمالت خورد باید چون رباب |