سعدی (غزلیات)/ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست) از سعدی |
' |
ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست | به قول هر که جهان مهر برمگیر از دوست | |
به بندگی و صغیری گرت قبول کند | سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست | |
به جای دوست گرت هر چه در جهان بخشند | رضا مده که متاعی بود حقیر از دوست | |
جهان و هر چه در او هست با نعیم بهشت | نه نعمتیست که بازآورد فقیر از دوست | |
نه گر قبول کنندت سپاس داری و بس | که گر هلاک شوی منتی پذیر از دوست | |
مرا که دیده به دیدار دوست برکردم | حلال نیست که بر هم نهم به تیر از دوست | |
و گر چنان که مصور شود گزیر از عشق | کجا روم که نمیباشدم گزیر از دوست | |
به هر طریق که باشد اسیر دشمن را | توان خرید و نشاید خرید اسیر از دوست | |
که در ضمیر من آید ز هر که در عالم | که من هنوز نپرداختم ضمیر از دوست | |
تو خود نظیر نداری و گر بود به مثل | من آن نیم که بدل گیرم و نظیر از دوست | |
رضای دوست نگه دار و صبر کن سعدی | که دوستی نبود ناله و نفیر از دوست |