سعدی (غزلیات)/دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست) از سعدی |
' |
دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست | هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصلست | |
یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست | بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست | |
آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان | چون ملک محبوس در زندان چاه بابلست | |
پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی | باز میگویم که هر دعوی که کردم باطلست | |
زهر نزدیک خردمندان اگر چه قاتلست | چون ز دست دوست میگیری شفای عاجلست | |
من قدم بیرون نمییارم نهاد از کوی دوست | دوستان معذور داریدم که پایم در گلست | |
باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان | ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقلست | |
آن که میگوید نظر در صورت خوبان خطاست | او همین صورت همیبیند ز معنی غافلست | |
ساربان آهسته ران کرام جان در محملست | چارپایان بار بر پشتند و ما را بر دلست | |
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست | همچنانش در میان جان شیرین منزلست | |
سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی | لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست |