سعدی (غزلیات)/بر من که صبوحی زدهام خرقه حرامست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (بر من که صبوحی زدهام خرقه حرامست) از سعدی |
' |
بر من که صبوحی زدهام خرقه حرامست | ای مجلسیان راه خرابات کدامست | |
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند | ما را غمت ای ماه پری چهره تمامست | |
برخیز که در سایه سروی بنشینیم | کان جا که تو بنشینی بر سرو قیامست | |
دام دل صاحب نظرانت خم گیسوست | وان خال بناگوش مگر دانه دامست | |
با چون تو حریفی به چنین جای در این وقت | گر باده خورم خمر بهشتی نه حرامست | |
با محتسب شهر بگویید که زنهار | در مجلس ما سنگ مینداز که جامست | |
غیرت نگذارد که بگویم که مرا کشت | تا خلق ندانند که معشوقه چه نامست | |
دردا که بپختیم در این سوز نهانی | وان را خبر از آتش ما نیست که خامست | |
سعدی مبر اندیشه که در کام نهنگان | چون در نظر دوست نشینی همه کامست |