سعدی (غزلیات)/با همه مهر و با منش کینست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (با همه مهر و با منش کینست) از سعدی |
' |
با همه مهر و با منش کینست | چه کنم حظ بخت من اینست | |
شاید ای نفس تا دگر نکنی | پنجه با ساعدی که سیمینست | |
ننهد پای تا نبیند جای | هر که را چشم مصلحت بینست | |
مثل زیرکان و چنبر عشق | طفل نادان و مار رنگینست | |
دردمند فراق سر ننهد | مگر آن شب که گور بالینست | |
گریه گو بر هلاک من مکنید | که نه این نوبت نخستینست | |
لازمست احتمال چندین جور | که محبت هزار چندینست | |
گر هزارم جواب تلخ دهی | اعتقاد من آن که شیرینست | |
مرد اگر شیر در کمند آرد | چون کمندش گرفت مسکینست | |
سعدیا تن به نیستی درده | چاره با سخت بازوان اینست |