سعدی (غزلیات)/با دوست باش گر همه آفاق دشمنند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (با دوست باش گر همه آفاق دشمنند) از سعدی |
' |
با دوست باش گر همه آفاق دشمنند | کو مرهمست اگر دگران نیش میزنند | |
ای صورتی که پیش تو خوبان روزگار | همچون طلسم پای خجالت به دامنند | |
یک بامداد اگر بخرامی به بوستان | بینی که سرو را ز لب جوی برکنند | |
تلخست پیش طایفهای جور خوبروی | از معتقد شنو که شکر میپراکنند | |
ای متقی گر اهل دلی دیدهها بدوز | کاینان به دل ربودن مردم معینند | |
یا پردهای به چشم تأمل فروگذار | یا دل بنه که پرده ز کارت برافکنند | |
جانم دریغ نیست ولیکن دل ضعیف | صندوق سر توست نخواهم که بشکنند | |
حسن تو نادرست در این عهد و شعر من | من چشم بر تو و همگان گوش بر منند | |
گویی جمال دوست که بیند چنان که اوست | الا به راه دیده سعدی نظر کنند |