سعدی (غزلیات)/ای سرو حدیقه معانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ای سرو حدیقه معانی) از سعدی |
' |
ای سرو حدیقه معانی | جانی و لطیفه جهانی | |
پیش تو به اتفاق مردن | خوشتر که پس از تو زندگانی | |
چشمان تو سحر اولین اند | تو فتنه آخرالزمانی | |
چون اسم تو در میان نباشد | گویی که به جسم در میانی | |
آن را که تو از سفر بیایی | حاجت نبود به ارمغانی | |
گر ز آمدنت خبر بیارند | من جان بدهم به مژدگانی | |
دفع غم دل نمیتوان کرد | الا به امید شادمانی | |
گر صورت خویشتن ببینی | حیران وجود خود بمانی | |
گر صلح کنی لطیف باشد | در وقت بهار و مهربانی | |
سعدی خط سبز دوست دارد | پیرامن خد ارغوانی | |
این پیر نگر که همچنانش | از یاد نمیرود جوانی |