سعدی (غزلیات)/اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند) از سعدی |
' |
اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند | که جور قاعده باشد که بر غلام کنند | |
هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد | ز دست دوست نشاید که انتقام کنند | |
به تیغ اگر بزنی بیدریغ و برگردی | چو روی باز کنی بازت احترام کنند | |
مرا کمند میفکن که خود گرفتارم | لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند | |
چو مرغ خانه به سنگم بزن که بازآیم | نه وحشیم که مرا پای بند دام کنند | |
یکی به گوشه چشم التفات کن ما را | که پادشاهان گه گه نظر به عام کنند | |
که گفت در رخ زیبا حلال نیست نظر | حلال نیست که بر دوستان حرام کنند | |
ز من بپرس که فتوی دهم به مذهب عشق | نظر به روی تو شاید که بردوام کنند | |
دهان غنچه بدرد نسیم باد صبا | لبان لعل تو وقتی که ابتسام کنند | |
غریب مشرق و مغرب به آشنایی تو | غریب نیست که در شهر ما مقام کنند | |
من از روی تو نپیچم که شرط عشق آنست | که روی در غرض و پشت برملام کنند | |
به جان مضایقه با دوستان مکن سعدی | که دوستی نبود هر چه ناتمام کنند |