سعدی (غزلیات)/آن کیست که میرود به نخجیر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (آن کیست که میرود به نخجیر) از سعدی |
' |
آن کیست که میرود به نخجیر | پای دل دوستان به زنجیر | |
همشیره جادوان بابل | همسایه لعبتان کشمیر | |
اینست بهشت اگر شنیدی | کز دیدن آن جوان شود پیر | |
از عشق کمان دست و بازوش | افتاده خبر ندارد از تیر | |
نقاش که صورتش ببیند | از دست بیفکند تصاویر | |
ای سخت جفای سست پیوند | رفتی و چنین برفت تقدیر | |
کوته نظران ملامت از عشق | بی فایده میکنند و تحذیر | |
با جان من از جسد برآید | خونی که فروشدست با شیر | |
گر جان طلبد حبیب عشاق | نه منع روا بود نه تأخیر | |
آن را که مراد دوست باید | گو ترک مراد خویشتن گیر | |
سعدی چو اسیر عشق ماندی | تدبیر تو چیست ترک تدبیر |