دیوان شمس/ای دشمن عقل و جان شیرین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای دشمن عقل و جان شیرین) از مولوی |
' |
ای دشمن عقل و جان شیرین | نور موسی و طور سینین | |
ای دوست که زهره نیست جان را | تا از تو نشان دهد به تعیین | |
ای هر چه بگویم و نویسم | برخوانده نانبشته پیشین | |
ای آنک طبیب دردهایی | بی قرص بنفشه و فسنتین | |
ای باعث رزق مستمندان | بی قوصره و جوال و خرجین | |
هر ذوق که غیر حضرت توست | نوش تین است و نیش تنین | |
دو پاره کلوخ را بگیری | ویسی سازی از آن و رامین | |
وان نقش از آن فروتراشی | طینی باشد میانه طین | |
پس در کف صنع نقش بندت | لعبتهااند این سلاطین | |
بر هم زنشان چو دو سبو تو | تا بشکند آن یکی به توهین | |
تا لاف زند که من شکستم | تو بشکسته به دست تکوین | |
چون بادی را کنی مصور | طاووس شوند و باز و شاهین | |
شب خواب مسافری ببندی | یعنی که مخسب خیز بنشین | |
بنشین به خیال خانه دل | هر نقش که می کنیم می بین | |
نقشی دگری همیفرستیم | تا لقمه او شود نخستین | |
تا صورت راست را بدانی | در سینه ز صورت دروغین | |
من از پی اینت نقش کردم | تا کلک مرا کنی تو تحسین | |
امشب همه نقشها شکارند | از اسب فرومگیر تو زین | |
تا روز سوار باش بر صید | مندیش ز بالش و نهالین | |
می گرد به گرد لیل لیلی | گر مجنونی ز پای منشین | |
امشب صدقات می دهد شاه | ان الصدقات للمساکین | |
صاع سلطان اگر بجویی | یابی به جوال ابن یامین | |
بس کن که دعا بسی بکردی | گوش آر از این سپس به آمین |