دیوان شمس/ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو) از مولوی |
' |
ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو | آیی به حجره من و گویی که گل برو | |
تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم | دانم من این قدر که به ترکی است آب سو | |
آب حیات تو گر از این بنده تیره شد | ترکی مکن به کشتنم ای ترک ترک خو | |
رزق مرا فراخی از آن چشم تنگ توست | ای تو هزار دولت و اقبال تو به تو | |
ای ارسلان قلج مکش از بهر خون من | عشقت گرفت جمله اجزام مو به مو | |
زخم قلج مبادا بر عشق تو رسد | از بخل جان نمیکنم ای ترک گفت و گو | |
بر ما فسون بخواند ککجک ای قشلرن | ای سزدش تو سیرک سزدش قنی بجو | |
نام تو ترک گفتم از بهر مغلطه | زیرا که عشق دارد صد حاسد و عدو | |
دکتر شنیدم از تو و خاموش ماندم | غماز من بس است در این عشق رنگ و بو |