دیوان شمس/الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین) از مولوی |
' |
الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین | خداوندم ولی دانی تو از اسرار شمس الدین | |
کسی کز نام او بر بحر بیکشتی عبر یابی | چو سامندر ز مهر او روی در نار شمس الدین | |
کرامتها که مردان از تفاخر یاد آن آرند | به ذات حق کز آن دارد هماره عار شمس الدین | |
یکی غاری است کاندر وی ز سر سرها وحی است | برون غار حق حارس درون غار شمس الدین | |
ز جسم و روحها بگذر حجاب عشق هم بردر | دو صد منزل از آن سوتر ببین بازار شمس الدین | |
ایا روحی ترفرف فی فضاء العشق و استشرف | و طرفی جنه الاسرار من انوار شمس الدین | |
قلایدهای در دارد بناگوش ضمیر من | از آن الفاظ وحی آسای شکربار شمس الدین | |
ایا ای دل تو آن جایی که نوشت باد وصل او | ولیکن زحمتش کم ده مکن آزار شمس الدین | |
بصر در دیده بفزاید اگر در دیده ره یابد | به جای توتیا و کحل ناگه خار شمس الدین | |
به هر سویی چو تو ای دل هزاران زار دارد او | مپندار از سر نخوت تویی بس زار شمس الدین | |
به لطف خویش یک چندی مهار اشترش دادت | وگر نه خود کی یارد آن که باشد یار شمس الدین | |
زهی فرقی از آن روزی که پیشش سجده می کردم | که آن روزی که می گفتم بد این جا پار شمس الدین | |
خرابی دین و دنیا را نباشد هیچ اصلاحی | مگر از لطف بیپایان وز هنجار شمس الدین | |
شب تاریک تو ای دل نبیند روز را هرگز | مگر از نور و از اشراق آن رخسار شمس الدین | |
عجب باشد که روزی من بگیرم جام وصل او | شوم مست و همیگویم که من خمار شمس الدین | |
که بخت من چنان خفتهست که بیداری ندارد رو | مگر از بخت و اقبال چنان بیدار شمس الدین | |
نبودت پیش از این مثلش نباشد بعد از این دانم | ز لوح سرها واقف و زان هشیار شمس الدین | |
بزد خود بر در امکان که مانندش برون ناید | ز اوصاف بدیع خویش خود مسمار شمس الدین | |
یکی جوبار روحانی است که جانها جان از او یابند | شده حاکم به کلیه بر آن جوبار شمس الدین | |
سمعت القوم کل القوم اعلاهم و اصفاهم | علی تفضیله جدا علی الاخیار شمس الدین | |
و ان کانت ایادیه و افضالا اتانیه | و احیی الروح مجانا لمن ادرار شمس الدین | |
فروحی خط اقرارا برق الف اقرار | و ان کان قد استغنی من الاقرار شمس الدین | |
هدی قلبی الی واد کثیر خصبه جدا | علیه الغیث موصولا لمن مدرار شمس الدین | |
ایا تبریز سلمنا علی نادیک تسلیما | فبلغ صبوتی و الهجر بالاعذار شمس الدین |