دیوان شمس/آن که مه غاشیه زین چو غلامان کشدش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آن که مه غاشیه زین چو غلامان کشدش) از مولوی |
' |
آن که مه غاشیه زین چو غلامان کشدش | بوک این همت ما جانب بستان کشدش | |
گر چه جان را نبود قوت این گستاخی | آنک جان از مدد رحمت جانان کشدش | |
هر دم از یاد لبش جان لب خود میلیسد | ور سقط میشنود از بن دندان کشدش | |
جانب محو و فنا رخت کشیدند مهان | تا بقا لطف کند جانب ایشان کشدش | |
ای بسا جان که چو یعقوب همی زهر چشد | تا که آن یوسف جان در شکرستان کشدش | |
هر کسی کو بتر از وی خرد فخر کند | گر چه چون ماه بود چرخ به میزان کشدش | |
هر که در دیده عشاق شود مردمکی | آن نظر زود سوی گوهر انسان کشدش | |
کافر زلف وی آن را که ز راهش ببرد | کفر آید بر او جانب ایمان کشدش | |
شمس تبریز مرا عشق تو سرمست کند | هر کی او باده کشد باده بدین سان کشدش |