دیوان شمس/آن کز دهن تو رنگ دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آن کز دهن تو رنگ دارد) از مولوی |
' |
آن کز دهن تو رنگ دارد | انصاف که رزق تنگ دارد | |
وان کس که جدل ببست با تو | با عمر عزیز جنگ دارد | |
ماهی که بیافت آب حیوان | بر خشک چرا درنگ دارد | |
در آینه عکس قیصر روم | گر نیست بدانک زنگ دارد | |
در قدس دلت چو خوک دیدی | ملک قدست فرنگ دارد | |
ما را باری نگار خوش قول | اندر بر خود چو چنگ دارد | |
زان زخمه او همیشه این چنگ | پس تن تن و بس ترنگ دارد | |
هر ذره که پای کوفت با ما | از مشرق چرخ ننگ دارد | |
هر جان که در این روش بلنگد | جان تو که عذر لنگ دارد | |
زیرا کاین بحر بس کریمست | آن نیست که او نهنگ دارد | |
سگ طبع کسی که با چنین شیر | او سرکشی پلنگ دارد | |
سنگین جانی که با چنین لعل | سودای کلوخ و سنگ دارد | |
خامش کن و جاه گفت کم جوی | کاین جاه مزاج بنگ دارد |