دیوان شمس/آن عشق که از پاکی از روح حشم دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آن عشق که از پاکی از روح حشم دارد) از مولوی |
' |
آن عشق که از پاکی از روح حشم دارد | بشنو که چه میگوید بنگر که چه دم دارد | |
گر جسم تنک دارد جان تو سبک دارد | هر چند که صد لشکر در کتم عدم دارد | |
گر ماندهای در گل روی آر به صاحب دل | کو ملک ابد بخشد کو تاج قدم دارد | |
ای دل که جهان دیدی بسیار بگردیدی | بنمای که را دیدی کز عشق رقم دارد | |
ای مرکب خود کشته وی گرد جهان گشته | بازآی به خورشیدی کز سینه کرم دارد | |
آن سینه و چون سینه صیقل ده آیینه | آن سینه که اندر خود صد باغ ارم دارد | |
این عشق همیگوید کان کس که مرا جوید | شرطیست که همچون زر در کوره قدم دارد | |
من سیمتنی خواهم من همچو منی خواهم | بیزارم از آن زشتی کو سیم و درم دارد | |
القاب صلاح الدین بر لوح چو پیدا شد | انصاف بسی منت بر لوح و قلم دارد |