دیوان شمس/آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش) از مولوی |
' |
آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش | و آنک میکرد او کرانه در میان آوردمش | |
آنک عشوه کار او بد عشوهای بنمودمش | و آنک از من سر کشیدی کشکشان آوردمش | |
آنک هر صبحی تقاضا میکند جان را ز من | از تقاضا بر تقاضا من به جان آوردمش | |
جان سرگردان که گم شد در بیابان فراق | از بیابانها سوی دارالامان آوردمش | |
گفت جان من مینیایم تا بننمایی نشان | کو نشان کو مهر سلطان من نشان آوردمش | |
مهربانی کردن این باشد که بستم دست دزد | دست بسته پیش میر مهربان آوردمش | |
چونک یک گوشه ردای مصطفی آمد به دست | آنک بد در قعر دوزخ در جنان آوردمش |