دیوان شمس/آمد بت میخانه تا خانه برد ما را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آمد بت میخانه تا خانه برد ما را) از مولوی |
' |
آمد بت میخانه تا خانه برد ما را | بنمود بهار نو تا تازه کند ما را | |
بگشاد نشان خود بربست میان خود | پر کرد کمان خود تا راه زند ما را | |
صد نکته دراندازد صد دام و دغل سازد | صد نرد عجب بازد تا خوش بخورد ما را | |
رو سایه سروش شو پیش و پس او میدو | گر چه چو درخت نو از بن بکند ما را | |
گر هست دلش خارا مگریز و مرو یارا | کاول بکشد ما را و آخر بکشد ما را | |
چون ناز کند جانان اندر دل ما پنهان | بر جمله سلطانان صد ناز رسد ما را | |
بازآمد و بازآمد آن عمر دراز آمد | آن خوبی و ناز آمد تا داغ نهد ما را | |
آن جان و جهان آمد وان گنج نهان آمد | وان فخر شهان آمد تا پرده درد ما را | |
میآید و میآید آن کس که همیباید | وز آمدنش شاید گر دل بجهد ما را | |
شمس الحق تبریزی در برج حمل آمد | تا بر شجر فطرت خوش خوش بپزد ما را |