دقیقی (گشتاسپ نامه)/چو باز آورید آن گرانمایه کین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دقیقی (گشتاسپ نامه) (چو باز آورید آن گرانمایه کین) از دقیقی |
' |
چو باز آورید آن گرانمایه کین | بر اسپ زریری برافگند زین | |
خرامید تازان به آوردگاه | به سه بهره کرد آن کیانی سپاه | |
از آن سه یکی را به بستور داد | پس آن سپهدار فرخ نژاد | |
دگر بهره را بر برادر سپرد | بزرگان ایران و مردان گرد | |
سیم بهره را سوی خود باز داشت | که چون ابر غرنده آواز داشت | |
چو بستور فرخنده و پاک تن | دگر فرش آورد شمشیر زن | |
به هم ایستادند از پیش اوی | که لشکر شکستن بدی کیش اوی | |
همیدون ببستند پیمان برین | که گر تیغ دشمن بدرد زمین | |
نگردیم یک تن ازین جنگ باز | نداریم زین بدکنان چنگ باز | |
بر اسپان بکردند تنگ استوار | برفتند یکدل سوی کارزار | |
چو ایشان فگندند اسپ از میان | گوان و جوانان ایرانیان | |
بهم جمله از جای برخاستند | جهان را به جوشن بیاراستند | |
ازیشان بکشتند چندان سپاه | کز آن تنگ شد جای آوردگاه | |
چنان خون همی رفت بر کوه و دشت | کز آن آسیاها به خون بر بگشت | |
چو ارجاسپ آن دید کامدش پیش | ابا نامداران و مردان خویش | |
گو گردکش نیزه اندر نهاد | بر آن گردگیران یبغونژاد | |
همی دوختشان سینهها باز پشت | چنان تا همه سرکشان را بکشت | |
چو دانست خاقان که ماندند بس | نیارد شدن پیش او هیچ کس | |
سپه جنب جنبان شد و کار گشت | همی بود تا روز اندر گذشت | |
همانگاه اندر گریغ اوفتاد | بشد رویش اندر بیابان نهاد | |
پس اندر نهادند ایرانیان | بدان بی مره لشکر چینیان | |
بکشتند زیشان به هر سو بسی | نبخشودشان ای شگفتی کسی |