خواجوی کرمانی (غزلیات)/چو چشم مست تو با خواب میکند بازی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (چو چشم مست تو با خواب میکند بازی) از خواجوی کرمانی |
' |
چو چشم مست تو با خواب میکند بازی | دو چشم من همه با آب میکند بازی | |
چنین که غمزهی شوخ تو مست و مخمورست | چرا بگوشهی محراب میکند بازی | |
ببین که آهوی روباه باز صیادت | چگونه با دل اصحاب میکند بازی | |
چو خون چشم من آمد بجوش از آنرویست | که با سرشک چو عناب میکند بازی | |
ز زیر پهلوی پر خار من چه غم دارد | کسی که بر سر سنجاب میکند بازی | |
بیا که زلف رسن باز هندو آسایت | شبی دراز بمهتاب میکند بازی | |
دلم ز بیخردی همچو طفل بازیگر | بدان کمند رسن تاب میکند بازی | |
تفرجیست که شب باز طرهات همه شب | بنور شمع جهانتاب میکند بازی | |
عجب ز مردم بحرین دیدهات خواجو | که در میانهی غرقاب میکند بازی |