خواجوی کرمانی (غزلیات)/چو طلعت تو مرا منتهای مقصودست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (چو طلعت تو مرا منتهای مقصودست) از خواجوی کرمانی |
' |
چو طلعت تو مرا منتهای مقصودست | بیا که عمر من این پنجروز معدودست | |
مقیم کوی تو گشتم که آستان ایاز | بنزد اهل حقیقت مقام محمودست | |
دلم ز مهر رخت میکشد بزلف سیاه | چرا که سایهی زلف تو ظل ممدودست | |
من از وصال تو عهدیست کارزو دارم | که کام دل بستانم چنانکه معهودست | |
ز بسکه دل بربودی چو روی بنمودی | گمان مبر که دلی در زمانه موجودست | |
اگر چنانکه کسی را ز عشق مقصودیست | مرا ز عشق تو مقصود ترک مقصودست | |
دلم ز زلف تو بر آتشست و میدانم | که سوز سینه پر دود مجمر از عودست | |
چه نکهتست مگر بوی لاله و سمنست | چه زمزمهست مگر بانک زخمه عودست | |
اگر مراد نبخشد بدوستان خواجو | خموش باش که امساک نیکوان جودست |