خواجوی کرمانی (غزلیات)/چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی) از خواجوی کرمانی |
' |
چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی | به خون ما خطی آوردی و خطا کردی | |
گرت کدورتی از دوستان مخلص بود | چرا برفتی و با دشمنان صفا کردی | |
کنون که قامت من در پی تو شد چو کمان | دل مرا هدف ناوک بلا کردی | |
به خشم رفتی و اشکت ز پی دوانیدم | چو رفت آب رخم عزم ماجرا کردی | |
چرا چو گیسوی مشکین خویشتن در تاب | شدی و پیرهن صبر من قبا کردی | |
ز دیده رفتی و از دل نمیروی بیرون | در آن خرابه ندانم چگونه جا کردی | |
اگر چنانکه ز چشمم شدی حکایت کن | کز آب چون بگذشتی مگر شنا کردی | |
چو پیش اسب تو دیدی که مینهادم رخ | بشه رخم زدی و بردی و دغا کردی | |
کدام وقت ز احوال ما بپرسیدی | کدام روز نگاهی به سوی ما کردی | |
طبیب درد دل خستگان توئی لیکن | که دیده است که رنج کسی دوا کردی | |
چو در طریق محبت قدم زدی خواجو | ز دست رفتی و سر در سر وفا کردی |