خواجوی کرمانی (غزلیات)/وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد) از خواجوی کرمانی |
' |
وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد | شاه من از طرف بارگاه برآمد | |
کاکل عنبر شکن ز چهره برافشاند | روز سپید از شب سیاه برآمد | |
از در خرگه برآمد آن مه و گفتم | یوسف کنعان مگر ز چاه برآمد | |
پرده ز رخ برفکند و زهره فروشد | طرف کله برشکست وماه برآمد | |
سرو ندیدم که در قبا بخرامید | مه نشنیدم که با کلاه برآمد | |
بسکه ببارید آب حسرتم از چشم | گرد سرا پردهاش گیاه برآمد | |
شاه پریچهرگان چوطره برافشاند | فتنه بیکباره از سپاه برآمد | |
هر دم از آن عنبرین کمند دلاویز | ناله دلهای داد خواه برآمد | |
آه که شمع دلم بمرد چو خواجو | از من دلخسته بسکه آه برآمد |