خواجوی کرمانی (غزلیات)/هم عفی الله نی که ما را مرحبائی میزند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (هم عفی الله نی که ما را مرحبایی میزند) از خواجوی کرمانی |
' |
هم عفی الله نی که ما را مرحبایی میزند عارفانرا در سر اندازی صلایی میزند آشنایانرا ز بی خویشی نشانی میدهد بینوایانرا ز بی برگی نوایی میزند اهل معنی را که از صورت تبرا کردهاند هر نفس در عالم معنی ندایی میزند میسراید همچو مرغان سرایی وز نفس هر دم آتش همچو باد اندر سرایی میزند همچو نی گر در سماعت خرقه بازی آرزوست دامن آنکس بچنگ آور که نایی میزند یکنفس با او بساز ار ره بجایی میبری همدم او باش کوهم دم ز جایی میزند گر نی بیگانه خواجو حال خویش از نی شنو زانکه آن دلخسته هم دم ز آشنایی میزند