خواجوی کرمانی (غزلیات)/میدرم جامه و از مدعیان میپوشم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (میدرم جامه و از مدعیان میپوشم) از خواجوی کرمانی |
' |
میدرم جامه و از مدعیان میپوشم | میخورم جامی و زهری بگمان مینوشم | |
من چو از باده گلرنگ سیه روی شدم | چه غم از موعظهی زاهد ازرق پوشم | |
هرکه از مستی و دیوانگیم نهیکند | گو برو با دگری گوی که من بیهوشم | |
باده مینوشم و از آتش دل میجوشم | مگر آن آب چو آتش بنشاند جوشم | |
هر دم ایشمع چرا سر دل آری بزبان | نه من سوخته خون میخورم و خاموشم | |
مطرب پردهسرا چون بخراشد رگ چنگ | نتوانم که من سوخته دل نخروشم | |
دامنم دوش گر از خون جگر پر میشد | این چه سیلست که امشب بگذشت از دوشم | |
یا رب آن باده نوشین ز کجا آوردند | که چنان مست ببردند ز مجلس دوشم | |
چون من از پای در افتادم و از دست شدم | دارم از لطف تو آن چشم که داری گوشم | |
طاقت بار فراق تو ندارم لیکن | چون فتادم چکنم میکشم و میکوشم | |
همچو خواجو دو جهان بی تو بیک جو نخرم | وز تو موئی به همه ملک جهان نفروشم |