خواجوی کرمانی (غزلیات)/مهی چون او به ماهی برنیاید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (مهی چون او به ماهی برنیاید) از خواجوی کرمانی |
' |
مهی چون او به ماهی برنیاید | شهی ز انسان بگاهی برنیاید | |
چو زلف هندوی زنگی نژادش | هندوستان سیاهی برنیاید | |
به اورنگ لطافت تا به محشر | چو آن گلچهر شاهی برنیاید | |
دل افروزی چو آن خورشید خوبان | ز طرف بارگاهی برنیاید | |
مهش خوانم ولیکن روشنست این | که ماهی با کلاهی برنیاید | |
ور او را سرو گویم راست نبود | که سروی در قباهی برنیاید | |
زمانی نگذرد کز خاک کویش | نفیر دادخواهی برنیاید | |
گنهکارم چرا کان آتشم نیست | کزو دود گناهی برنیاید | |
برو خواجو که آواز درایی | درین کشور ز راهی برنیاید |