خواجوی کرمانی (غزلیات)/مرا یاقوت او قوت روانست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (مرا یاقوت او قوت روانست) از خواجوی کرمانی |
' |
مرا یاقوت او قوت روانست | ولی اشکم چو یاقوت روانست | |
رخش ماهست یا خورشید شب پوش | خطش طوطیست یا هندوستانست | |
صبا از طرهاش عنبر نسیمست | نسیم از سنبلش عنبر فشانست | |
میانش یکسر مو در میان نیست | ولیکن یک سر مویش دهانست | |
شنیدم کان صنم با ما چنان نیست | ولیکن چون نظر کردم چنانست | |
ز چشمش چشم پوشش چون توان داشت | که یکچندست کوهم ناتوانست | |
بیا آن آب آتش رنگ در ده | که گر خود آتشست آتش نشانست | |
بدان ماند که خونش میدواند | بدینسان کز پیت اشکم روانست | |
چو مرغی زیرک آمد جان خواجو | که او را دام زلفت آشیانست |