خواجوی کرمانی (غزلیات)/ما به نظارهی رویت بجهان آمدهایم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ما به نظارهی رویت بجهان آمدهایم) از خواجوی کرمانی |
' |
ما به نظارهی رویت بجهان آمدهایم | وز عدم پی بپیت نعره زنان آمدهایم | |
چون دل گمشده را با تو نشان یافتهایم | از پی آن دل پرخون بنشان آمدهایم | |
گر برآریم فغان از غم دل معذوریم | کز فغان دل غمگین بفغان آمدهایم | |
زخم شمشیر ترا مرهم جان ساختهایم | لیکن از درد دل خسته بجان آمدهایم | |
قامت از غم چو کمان کرده و دل راست چو تیر | در صف عشق تو با تیر و کمان آمدهایم | |
بی تو از دوزخ و فردوس چه جوئیم که ما | هم ازین ایمن و هم فارغ از آن آمدهایم | |
چون نداریم سکون بی نظر مغبچگان | ساکن کوی خرابات مغان آمدهایم | |
اگر آن جان جهان تیغ زند خواجو را | گو بزن زانکه مبرا ز جهان آمدهایم |