خواجوی کرمانی (غزلیات)/ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ماه فرو رفت و آفتاب برآمد) از خواجوی کرمانی |
' |
ماه فرو رفت و آفتاب برآمد | شاهد سرمست من ز خواب برآمد | |
نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت | ولوله از جان شیخ و شاب برآمد | |
پیش جمالش ز رشک ماه فروشد | وز شکن زلفش آفتاب برآمد | |
صبحدم از لاله چون گلاله برافشاند | قرص مه از عنبرین حجاب برآمد | |
از شکن زلف روز پوش قمر ساش | چشمهی خورشید شب نقاب برآمد | |
عکس رخش چون در آب چشم من افتاد | بوی گل و نفحهی گلاب برآمد | |
مردم چشمم بب نیل فرو شد | کان خط نیلوفری ز آب برآمد | |
وقت صبوح از هوای مجلس عشاق | زمزمهی نغمهی رباب برآمد | |
مجلسیانرا ز جام بادهی نوشین | کام دل خسته از شراب برآمد | |
خواجو از آن جعد عنبرین چو سخن راند | از نفسش بوی مشک ناب برآمد |