خواجوی کرمانی (غزلیات)/سپیدهدم که صبا بر چمن گذر میکرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (سپیدهدم که صبا بر چمن گذر میکرد) از خواجوی کرمانی |
' |
سپیدهدم که صبا بر چمن گذر میکرد | دل مرا ز گلستان جان خبر میکرد | |
چو غنچه از لب آن سیمبر سخن میگفت | دهان غنچه پر از خردههای زر میکرد | |
اگر ز نرگس مستش چمن نشان میداد | دلم بدیدهی حسرت درو نظر میکرد | |
تذرو جان من از آشیان برون میشد | چو گوش بر سخن بلبل سحر میکرد | |
شکوفه بهر تماشای باغ عارض دوست | سر از دریچهی چوبین شاخ بر میکرد | |
کمان ابروی آن مه چو یاد میکردم | خدنگ آه من از آسمان گذر میکرد | |
فلک بیاد تن سیمگون مهرویان | درست روی من از مهر دل چو زر میکرد | |
سحر که شاهد خاور نقاب بر میداشت | حدیث روی تو ناهید با قمر میکرد | |
ز شوق لعل تو هر لحظه مردم چشمم | لب پیاله بخوناب دیده تر میکرد | |
دبیر از آن لب شیرین حکایتی میراند | دهان تنگ قلم را پر از شکر میکرد | |
روان خستهی خواجو ز شهر بند وجود | بعزم ملک عدم دمبدم سفر میکرد |