خواجوی کرمانی (غزلیات)/دیشب ای باد صبا گوئی که جائی بودهئی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (دیشب ای باد صبا گوئی که جایی بودهئی) از خواجوی کرمانی |
' |
دیشب ای باد صبا گوئی که جایی بودهئی پای بند چین زلف دلگشایی بودهئی آشنایانرا ز بوی خویش مست افکندهئی چون چمن پیرای باغ آشنایی بودهئی دسته بند سنبل سروی سرایی کشتهئی خاکروب ساحت بستانسرایی بودهئی لاجرم پایت نمیآید ز شادی بر زمین چون ندیم مجلس شادی فزایی بودهئی نیک بیرون بردهئی راه از شکنج زلف او چون شبی تا روز در تاریک جایی بودهئی تا چه مرغی کاشیان جایی همایون جستهئی گوئیا در سایهی پر همایی بودهئی از غم یعقوب حالی هیچ یاد آوردهئی چون همه شب همدم یوسف لقایی بودهئی هیچ بوئی بردهئی کو در وفا و عهد کیست تا عبیر آمیز بزم بیوفایی بودهئی از دل گمگشتهی خواجو نشانی باز ده چون غبار افشان زلف دلربایی بودهئی