خواجوی کرمانی (غزلیات)/دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل) از خواجوی کرمانی |
' |
دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل | بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل | |
گرم وصول میسر شود که منزل قربست | کنم مراد دل از خاک آستان تو حاصل | |
هوایت ار بنهم سرکجا برون کنم از سر | وفایت ار برود جان کجا برون رود از دل | |
بحق صحبت دیرین که حق صحبت دیرین | روا مدار که گردد چو وعدههای تو باطل | |
فتاد کشتی صبرم ز موج قلزم دیده | بورطهئی که نه پایانش ممکنست و نه ساحل | |
نیازمند چنانم که گر بخاک درآیم | ز مهر گلشن رویت برون دمد گلم از گل | |
مفارقت متصور کجا شود که بمعنی | میان لیلی و مجنون نه مانعست و نه حایل | |
اگر نظر بحقیقت کنی و غیر نبینی | وصال کعبه چه حاجت بود بقطع منازل | |
خلاص جستم ازو طیره گشت و گفت که خواجو | قتیل عشق نجوید رهایی از کف قاتل |