خواجوی کرمانی (غزلیات)/خدا را از سر زاری بگوئید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (خدا را از سر زاری بگوئید) از خواجوی کرمانی |
' |
خدا را از سر زاری بگوئید | که آخر ترک بیزاری بگوئید | |
چو زور و زر ندارم حال زارم | به مسکین حالی و زاری بگوئید | |
غریبی از غریبان دور مانده | اگر باشد بدین خواری بگوئید | |
وگر بازارئی غمخواره دیدید | بدین زاری و غمخواری بگوئید | |
چو عیاران دو عالم برفشانید | وگر نی ترک عیاری بگوئید | |
بدلدار از من بیدل پیامی | ز روی لطف ودلداری بگوئید | |
بوصف طرهاش رمزی که دانید | همه در باب طراری بگوئید | |
فریب چشم آن ترک دلارا | بسرمستان بازاری بگوئید | |
حدیث جعدش ار در روز نتوان | مسلسل در شب تاری بگوئید | |
وگر گوئید حالم پیش آن یار | به یاری کز سر یاری بگوئید | |
اگر خواهید کردن صید مردم | به ترک مردم آزاری بگوئید | |
یکایک ماجرای اشک خواجو | روان با ابر آذاری بگوئید |